چند ماه پیش بود که این وبلاگ و بر پا کردم خیلی با صفا بود آخه اون روزا الیکا بود . نیلی ، ساناز و متین و خیلی از بچه های دیگه بودند .
الیکا که با من به هم زد خیلی داغون شدم و تنها . دوست داشتم بمیرم و دیگه اینجا نمونم ولی...
خدا کمکم کرد که زنده بمونم . اخه من عاشقش بودم .
خیلی دوست دارم از این تنهایی در بیام با یکی هم صحبت بشم . بگیم و بخندیم ، تموم لحظات و با هم باشیم . به قول دوستان لایو بترکونیم .
اما نمیدونم واسه چی من اینقد تنهام . تنهای تنها
آخه چرا کسی به درد من گوش نمیده